معنی واحد سطح

لغت نامه دهخدا

واحد سطح

واحد سطح. [ح ِ دِ س َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) واحدی است که برای اندازه گیری سطح اجسام به کار میرود. واحد سطح در دستگاه.S.T.M و.S.K.M متر مربع است. و آن مربعی است که ابعاد آن یک متر باشد. رجوع به متر مربع شود. اضعاف آن که در عمل به عنوان واحد سطح به کار میروند با نشانه های بین المللی آنها عبارتند از: دکامتر مربع (dam2) که برابر با 100 متر مربع است. به دکامتر مربع و متر مربع رجوع شود. هکتومتر مربع (hm2) که برابر 10000 متر مربع است. رجوع به هکتومتر مربع شود. کیلومتر مربع (km2) برابر 1000000 (یک میلیون) متر مربع است. رجوع به کیلومتر مربع شود. اجزای متر مربع که در عمل به عنوان واحدهای جداگانه ای به کار میروند با نشانه های بین المللی آنها عبارتند از: دسیمترمربع (dm2) که برابر با 1100 متر مربع است. رجوع به دسیمتر مربع شود.
سانتیمتر مربع (cm2) که برابر است با110000 متر مربع. رجوع به سانتیمتر مربع شود. میلیمتر مربع (mm2) که برابر است با11000000متر مربع. رجوع به میلیمتر مربع شود.
واحدهای سطح مربوط به زمین و نشانه های آنها عبارتند از: هکتار (ha) که برابر است با صد آر. رجوع به هکتار و آر شود. آر (a) که برابر است با صدمتر مربع رجوع به آر شود. سانتی آر (ca) که برابر است با 1100 آر یا یک متر مربع. رجوع به آر و مترمربع شود. واحد سطح در دستگاه.S.G.C سانتیمتر مربع (cm2) است. رجوع به سطح و سانتیمتر و سانتیمتر مربع شود. واحد سطح اکنون در ایران همان واحدهای سطح سلسله ٔ متری است.
واحد سطح در ایران قدیم پای مربع و ارش از واحدهای سطح در عصر ساسانی گریب بوده که بعد بدل به جریب شده و برای اندازه گیری زمین های زراعتی به کار میرفته است و آن را 2400 متر مربع نوشته اند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ص 490 و ایران باستان تألیف پیرنیا ص 206 شود. واحد اصلی اندازه گیری سطح در حکومت های اسلامی جریب بوده است. رجوع به جریب شود. اجزای جریب یکی قفیز است که با قفیزی که جزء پیمانه ها است تفاوت داشته و برابر110 جریب بوده است. (تاریخ مقیاسات و نقود در حکومت اسلامی. از انتشارات دانشسرای عالی ص 39). رجوع به قفیز شود. دیگر از اجزای جریب عشیر بوده که 110 قفیز بوده است. (تاریخ مقیاسات و نقود در حکومت اسلامی ص 40).
واحدهای سطح در انگلستان عبارتند از:
1- اینچ مربع که برابر است با 6/45 سانتیمتر مربع. رجوع به اینچ شود. 2- پای مربع که برابر است با 9/29 دسیمتر مربع. 3- یارد مربع که برابر است با 0/836 متر مربع. رجوع به یارد شود. 4- آکر که برابر است با 4046/8 متر مربع. 5- میل مربع، رجوع به میل شود. واحدهای سطح در امریکا همان واحدهای انگلیسی هستند و عبارتنداز اینچ مربع، پای مربع، یارد مربع و آکر.
واحدهای سطح در ترکیه عبارتند از:
1- واحدهای سطح سلسله ٔ متری. 2- پیک آرشین مربع که برابر است با 0/7577 متر مربع.
واحدهای سطح در چین عبارتند از:
1- واحدهای سطح سلسله ٔ متری. 2- پو که برابر است با 1/67 متر مربع. 3- فون که برابر است با 40 متر مربع. 4- کَن که برابر است با6/76 هکتار واحدهای سطح در حبشه همان واحدهای دستگاه متری (سلسله ٔ متری) است.
واحدهای سطح در روسیه عبارتند از:
1- واحدهای سطح سلسله ٔ متری. 2- خط مربع که برابر است با 4/45 مترمربع. 3- بند شست مربع که برابر است با 6/45 سانتیمتر مربع. 4- پای مربع روسی که برابر است با 0/0929 متر مربع. 5- آرشین مربع که برابر است با 0/5058 متر مربع. 6- ورست مربع که برابر است با 1/13806 کیلومتر مربع.
واحدهای سطح در ژاپن عبارتند از:
1- واحدهای سلسله متری. 2- بو یا تسوبو که برابر است با 3/306 متر مربع. 3- ری مربع که برابر است با 15/42 کیلومتر مربع.
واحدهای سطح در روم قدیم عبارتند از:
1- پای مربع که برابر است با 0/08 متر مربع. 2- اسکریبولوم که برابر است با 8/74 متر مربع. 3- آکتوس مینیموس که برابر است با 41/97 متر مربع. 4- کلیما که برابر است با314/78 متر مربع. و رجوع به کلیما شود. 5- آکتوس کوادراتوس که برابراست با 1259/11 متر مربع. 6- ژوژرم که برابر است با 2518/21 متر مربع. 7- سانتوریا که برابر است با 50 هکتار و 36 آر و 42 متر مربع. 8- سالتوس که برابر است با 201 هکتار و 45 آرو 70 متر مربع.
واحدهای سطح در فرانسه ٔ قدیم عبارتند از:
1- خط مربع که برابر است با 0/0509 سانتیمتر مربع. 2- بند شست مربع که برابر است با 7/372 سانتیمتر مربع. 3- پای مربع که برابر است با 0/105521 متر مربع. 4- تواز مربع که برابر است با 3/798744 متر مربع. 5- آرپان پاریسی که برابر است با 34/19 آر. 6- آرپان معمولی که برابر است با 42/21 آر. 7- آرپان دریاها و جنگلها که برابر است با 51/07 آر.
واحدهای سطح در کلده و آشور عبارت بوده اند از:
1- پای مربع که برابر است با 0/0105 متر مربع. رجوع به پا شود. 2- ارش مربع که برابر است با 0/292 متر مربع. 3-پلتر مربع برابر است با 10/50 آر است. 4- استاد مربع که برابر است با 3/78 هکتار. 5- پرْش گاگار که برابر است با 136/08 هکتار. و رجوع به واحد طول در آشور و کلده شود.
واحد سطح در مصر قدیم پالم مربع و انگشت و ارش شاهی بوده است. رجوع به پالم و انگشت وارش شاهی در ذیل واحد طول مصر قدیم شود.
واحدهای سطح در یونان قدیم عبارتند از:
1- پای مربع که برابر است با 0/0876 متر مربع. 2- آسن که برابر است با 8/76 متر مربع. 3- پلتر مربع یا آرپان که برابر است با 876 متر مربع. رجوع به واحد طول در یونان قدیم شود.
واحد سطح یهود در قدیم تسماد است که برابر است با سطح میدانی که یک جفت گاو در یک روز میتوانند شخم بزنند. رجوع به تسماد شود.


سطح

سطح. [س َ] (ع مص) گسترانیدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). بگسترانیدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). گستردن. (منتهی الارب). || بر زمین افکندن. || بر پهلو خوابانیدن. || کوفته و برابر شدن. (آنندراج) (منتهی الارب). || پهن نمودن چیزی را. (آنندراج) (منتهی الارب) (دهار). || (اِ) بام و بالای هر چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب). رویه. (فرهنگستان) (دهار). بام. (مهذب الاسماء). ج، سطوح. بالای هر چیز که هموار و پهن باشد. رویه. (فرهنگ فارسی معین). || پهنا. پهنه:
از خط بغداد و سطح دجله فزون است
نقطه ای از طول و عرض جای صفاهان.
خاقانی.
دائره ٔ تنوره بین ریخته نقطه های زر
کرده چو سطح آسمان خط سرای زندگی.
خاقانی.
|| جزو خارجی هرجسم. (فرهنگ فارسی معین). || آنچه جسم را از فضای محیط جدا کند. و آن طول و عرض دارد و عمق ندارد. (فرهنگ فارسی معین). || سطح به اصطلاح هندسه. هرآنچه طول و عرض دارد بی عمق. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). طول است و عرض بس و از جسم به یک بعد کمتر است [یعنی بعد عمق]. (التفهیم). مقداری صاحب دو بعد طول و عرض تنها و بحس ادراک نشود مگر با جسم چه آن نهایت جسم است و بالانفرادتنها بوهم ادراک گردد. (مفاتیح). رجوع به تعریفات شود.
- سطح بسیط، سطح مستوی. (فرهنگ فارسی معین).
- سطح تابش، در اصطلاح فیزیکی سطحی است عمود بر سطح انعکاس که شعاع تابش و شعاع انعکاس در روی آن قرار دارد.
- سطح راست، سطحی است که بر دو خط موازی بگذرد. (فرهنگ فارسی معین).
- سطح محدب، سطح روئین جسم. (فرهنگ فارسی معین).
- سطح مستوی، سطحی که همه ٔ اجزای آن مساوی باشد نه آنکه بعضی بالا باشد و بعضی فرود. آنچه طول و عرض قبول کند. (فرهنگ فارسی معین).
- سطح مقعر، سطح زیرین جسم. (فرهنگ فارسی معین).
|| در اصطلاح مدارس قدیم مقابل درس خارج است و آن تدریس مطالب فقهی و اصولی است از متن کتاب.طلاب پس از پایان دوره ٔ تحصیلات عمومی و مقدماتی بتحصیلات تخصصی فقه و اصول میپرداختند و چون قوه ٔ آنان هنوز ضعیف بوده، استاد مطالب را کلمه بکلمه از روی کتاب بدیشان تدریس میکرد. (فرهنگ فارسی معین).

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

سطح

خارجی، سطح، طابق، مستوی

عربی به فارسی

سطح

رویه , سطح , ظاهر , بیرون , نما , ظاهری , سطحی , جلا دادن , تسطیح کردن , بالا امدن (به سطح اب)

پهن کردن , مسطح کردن , بیمزه کردن , نیم نت پایین امدن , روحیه خودرا باختن

فرهنگ عمید

سطح

بام،
بالای هرچیزی که پهن و هموار باشد، روی چیزی،
(ریاضی) مساحت،
میزان، حد: سطح بهداشت در شهر تهران بالاتر است،
دورۀ دوم تحصیلات طلبگی،
[مقابلِ دور] (هنر) در خوشنویسی، حرکات قلم به‌صورت افقی، عمودی، مایل،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سطح

تراز، رویه، رویه پایه

معادل ابجد

واحد سطح

96

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری